شعر عاشورایی شهریار (ملک سخن)

شعر عاشورایی شهریار ملک سخن

عاشورا

محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد  

غبار محنت این خاکدان به گردون شد

به جامه‏هاى سیه کودکان کو دیدم  

دلم بیاد اسیران کربلا خون شد

بیاد تشنه لبان کنار نهر فرات  

کنار چشم من از گریه رود کارون شد

به خاندان رسالت ببین چه ظلمى کرد  

فلک که زینب کبرى ز پرده بیرون شد

چو بر حسین (علیه السلام) به گریى به حشر خندانى  

هر آندو دیده که نگریست سخت مغبون شد

چه آتشى است که مى‏جوشد اشکها، گویى  

که چشمها همه کارون و سینه کانون شد

چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسین  

هزار حیف که لیلا زغصه مجنون شد

به سوز و ساز رباب شکسته دل پرسم

  که شیرخواره، بخون غرقه از چه قانون شد؟

سر و برى که رسول خداش مى‏بوسید  

به زیر سم ستوران خداى من چون شد؟

چه عالمى است که از بهر مهلت یکشب  

شبیه شیرخدا نزد روبهى دون شد

گرفت مهلت و برگشت رو به خیمه شاه

به خاک بوسى آن خرگه همایون شد

امام گفت: خدا یار تو که امشب نیز

توان به راز و نیاز خداى بیچون شد

سپس برادر با جان برابر از بر شاه  

برفتن سوى شط فرات مأذون شد

نخورد آب که لب تشتنه با یدم جان داد  

بدوش، مشک پر آب از شریعه بیرون شد

به بازوان قلم، مشک آب بر دندان  

شهید گشت و سماوات محو و مفتون شد

فداى همت و مهر و وفاى تو عباس  

که قد هر ألفى پیش قامت نون شد

حماسه‏اى است حسین از حماسه‏ها مافوق  

هر آن حماسه که در وى رسید مادون شد

به عصر فردا آتش زندشان به خیام  

چنانکه شعله آتش به چرخ وارون شد

به خیمه‏هاى امامت چنان زدند آتش  

که آهوان حرم، سر به دشت و هامون شد

رسید نوبت زینب که شیرزاد على است  

جهان به حیرت از این سربلند خاتون شد

بدوش پرچم آتش گرفته اسلام  

به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد

چنان بکوفت به تبلیغ دستگاه یزید  

که خود یزید چو مار فسرده افسون شد

حسین (علیه السلام) عائله با خود نبرده بى تدبیر  

که غرق حکمت او فکرت فلاطون شد

یزید جلوه کار حسین (علیه السلام) مى‏پوشید

  ز زینب است که این جلوه روز افزون شد

از این مبارزه به شگفت خاندان على (علیه السلام)  

چنانکه نسل پلید امیه موهون شد

سه سال بعد پس را آنهمه سپاه یزید

  نبود زنده چنان آسمان دگرگون شد

بنى امیه و آن دستگاه فرعونى

  همان فسانه فرعون و گنج قارون شد

ولى حسین (علیه السلام) علمدار عشق و آزادى

  لقب گرفت و شهنشاه ربع مسکون شد

تو شاه دین چه جهادى به راه دین کردى  

که مکه هم به تو ماه مدینه مدیون شد

خوشا به حال شما اى فداییان حسین

که دین به خون شماها رهین و مرهون شد

چون نیک مى‏نگرى زنده این شهیدانند  

وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد

یزید نحله اسلام ریشه کن مى‏خواست  

حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد

سفینه‏هاى نجاتند جمله معصومین  

ولى سفینه اورشگ فلک مشحون شد کنون مقایر اینان بود زیارتگاه

  کدام زنده بدین افتخار مقرون شد

تو شهریار به مضمون بلنددار سخن  

هر آن سخن که جهانگیر شد به مضمون شد

 

شاعر: شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد